ریحانهریحانه، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
یگانهیگانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

ریحانه و یگانه دخترای مامان

وبلاگ نویسی ریحانه

مطالب زیر نوشته های ریحانه است.اول خودش تایپ کرد ولی چون خسته شد بقیه رو میگفت ومن تایپ میکردم.اینم وبلاگ نویسی ریحانه: سلام.من ریحانه هستم.مادرم خیلی مهربونه و به من هم مهربونی یاد میده و به من صداقت یاد میده.من دوست دارم مثل او باشم.شغلهایی که من دوست دارم معلمی و نقاشی است.آبجی من که الآن وارد چهار سال شده و عقلش هم بیشتر شده من رو خیلی اذیت نمیکنه.من آبجیم رو خیلی  دوست دارم.من وقتی پنج سالم بود خیلی دعا کردم که خدا یک آبجی مهربون بهم بده.من دارم میرم توی نه سال و باید دیگه حجابم  رو رعایت  کنم.به نظر من که یک بچه هشت ساله هستم زیباترین آرایش حجاب است.من قبلا که کوچیک بودم روسری نمیپوشیدم از موقعی که رفتم...
12 مرداد 1394

جشن تولد سه سالگی یگانه

بالاخره تولد یگانه هم رسید و من هم که از قبل تصمیم داشتم که برای یگانه جشن بگیرم زودتردست به کار شدم.نظافت و سرچ در اینترنت برای پذیرایی و غذا و غیره.دیشب جشن تولد یگانه بود که فامیلی بود البته فامیل نزدیک.خانواده خودم و همسرم.مامان بزرگ بابا بزرگها و خاله و عمو و دایی وخانوادشون.خلاصه هجده نفر بودیم.پذیرایی هم شامل میوه و بستنی و عصرونه و شام و ژله و کیک بود.یگانه از چند روز قبل که دیگه فهمیده بود قراره خبری باشه هر روز میپرسید مامان کی تولدمه؟مگفتم سه روز دیگه.میگفت اه ه ه ه ه.خلاصه بالاخره روز تولدش رسید. بعد از ظهرش خوابوندمش که سر حال باشه.مادرم از روز قبل اومد در کارها کمکم کرد.اینجور موقعها بیشتر خواهرم میومد کمک اما خاله دیگه خودش...
11 مرداد 1394

جشن تولد هفت سالگی ریحانه

سال گذشته برای ریحانه عزیزم  جشن تولد گرفتیم که نسبت به جشنهای قبلی مفصل تر بود چون که جشن دوستانه و زنانه بود.البته مهمان فامیل هم داشتیم.مهمانها هم با انتخاب ریحانه بود.دخترهای فامیل که با اونها دوست هست یا دوستشون دارد و همکلاسیهایش را دعوت کردیم.هم هزینه داشت هم خستگی.اما خوب بودوخیلی خوش گذشت.مادرم وبه خصوص خواهرم خیلی کمکم کردند.اما دلم خیلی برای یگانه گلم خیلی سوخت.بچم طفلکی همش میگفت تولد منه.اما در طول جشن به قول خواهرم  بچه دیگه خلع سلاح شد وفهمید واقعا تولد او نیست.همون موقع تصمیم گرفتم سال دیگه جشن تولدی هم برای یگانه بگیرم.البته برای یک سالگیش گرفته بودم.این هم چند تا از عکسهای تولد ریحانه. ...
11 مرداد 1394

بعد از مدتها

خیلی وقت است که میخواهم بیایم و مطلب برای دخترام بنویسم اما انگار طلسم شده بود.نمیشد که نمیشد.خب در سال تحصیلی که تا حدودی عذرم موجه بود.در طول سال تحصیلی من واقعا مشغله دارم و خیلی احساس آزادی ندارم.همه چیز باید به موقع باشه.بیدار شدن خوابیدن ناهار شام.کسانی که اصطلاحا بچه مدرسه ای دارند میدونند.خدا را شکر ریحانه امسال را هم مثل پارسال با موفقیت تمام کرد.معلمشون خیلی از ریحانه راضی بود و واقعا باعث افتخار من و پدرش بود.یک بار که پدرش به دیدن معلم ریحانه رفته بود اونقدر معلمش از هوش و ذکاوت ریحانه تعریف کرده بود که او هم ذوق زده قبل از اینکه بیاد خونه تلفنی برای من همه چیز را تعریف کرد.گفت معلمش گفته ریحانه دختر با هوشی است وانشاالله در آی...
10 مرداد 1394
1